۱۸.۱۱.۹۱

کاریکلماتور راز


 هرچه می شنید به دهانش مهر می زد تارازها در دلش سربه مهر بمانند

رازش را با رود در میان گذاشت. رود روانه شد و دریایی با خبر شد

رازش ساکن دلش بود اجاره اش را با سکوت پرداخت می کرد

راز موفقیتش پشت تنبلی پنهان شده بود

رازش را پیش رازدار گرو گذاشت


هیچ نظری موجود نیست: