۱۱.۶.۹۱

کاریکلماتور زبان


زبانش را که تر کرد، سخنانش نم کشیده بود
زبان تلخش روی قهوه را کم کرد
کودک که زبان در آورد دیگر کسی به گریه هایش گوش نداد
زبان ِ آدم سرش نمی شد کلاه سرش گذاشتند
با زبان چرب و نرمش لقمه های سخنش را به خورد گوش ها میداد
شیر فلکه ی دهانِ پرحرف که بازشد زبانش از نشت کلمات دچار گازگرفتی شد
از زبانزد شدن خاص و عام کبود شده بود

هیچ نظری موجود نیست: