۷.۳.۰۴

 بهرام بیضایی: صحنه هایی هستند که با قلب می سازید نه عقل  و احتمالا آنها بهترین صحنه ها هستند. من معنی بسیاری از کارهایم را به تدریج کشف کرده ام. منظورم از عقل در اینجا معنی رایج آن است؛ تمام احتیاط ها و مصلحت طلبی ها که به کار معاش می خورند و به دست آوردن وجاهت اجتماعی و فریب دادن مردم متوسط.

**

دریافتم که با بزک دیگران جراحات تاریخی من زیبا نمی شود. توانستم آرام آرام صدای مردمی را بشنوم که در تاریخ گفته نشده اند. من به نوشتن نشستم. 

**

غوغای دکان داران را ترک کرده ام. کافی بود کمی دورو باشید، کمی زبان آور، هر برچسبی را بپذیرید، خودتان را در شبکه ی روابط جا کنید، نقش تزئینی تان را بپذیرید‌. 

**

هیچ فرمولی برای دوام ارزش آثار هنری وجود ندارد. اگر بود همه آن را به کار می بردند و غمی نبود. 

**

شما تصور می کنید که هر چیز با مشاهدات روزمره شما منطبق نیست، تمثیلی است‌. خوب باید مشاهدات روزمره خودتان را وسعت ببخشید. 

**

کسی قدمی برنمی دارد اما همه اصرار دارند برایتان دل بسوزانند. به شما توصیه می کنند که سخت نگیرید و وسواس به خرج ندهید و همین است که هست و بگذرید و سر و تهش را هم بیاورید و به فکر زندگی و حساب بانکی باشید و به فلانی نگاه کن و از فلان کس یادبگیر و اگر کمی سازش داشتی و جلو زبانت را گرفته بودی...مگر می شود تا از خودشان نباشی، هنوز برای این مملکت زود است ده سال دیگر، هزار سال دیگر.

هر کس می کوشد به طریقی شهامت شما را سلب کند. هر کس می کوشد شما را به صورت خودش در بیاورد و این وظیفه ی شماست خودتان بمانید.

**

وای که چه دنیای خوبی است و شما در این دنیا از من راجع به کار بعدی می پرسید. نه متشکرم دیگر طاقتش را ندارم. انقدر رفتار دوستانه دیده ام که آرزوی دشمنان می کنم. راجع به کار بعدی هیچ حرفی ندارم.

 گفت‌و‌گویی با بهرام بیضایی 

به‌نقل از بخش «ایران» به‌قلم هژیر داریوش در مجلد سال ۱۹۷۸ کتاب «راهنمای بین‌المللی فیلم»، چاپ لندن و نیویورک.

هیچ نظری موجود نیست: