۲۷.۷.۰۳

 فرهنگ چیست؟ 


مناظره تری ایگلتون و راجر اسکروتن


فرهنگ تبدیل به زبانی شد که به واسطه ی آن خواسته های سیاسی عنوان می شدند. سیاست و فرهنگ به شدت به هم نزدیک تر شدند و این بدین معنا بود که فرهنگ دیگر فراتر از سیاست نبود‌. فرهنگ امروز چیزی است که افراد حاضرند به خاطر آن همدیگر را بکشند یا بمیرند. از نطر آنها فرهنگ، ایدئولوژی طبقه حاکم یا نوعی از حکومت داری است. برای آنها هدف از تدریس فرهنگ بسط آن نیست بلکه برملا کردن قدرتی است که مخفیانه پشت فرهنگ پنهان شده است. آنها با یافتن تبیینی برای فرهنگ به دنبال از بین بردن آن هستند. 

**

معرفتی که فرهنگ در بر می گیرد مانند معرفت علمی نیست. من به فرهنگ به دید معرفت عملی نگاه می کنم، به ما یاد می دهد در برخورد با دیگران چه کنیم و چه احساسی نسبت به آنها داشته باشیم، به شکلی که توانایی اجتماعی ما را افزایش می دهد. این چیزی است که از ادبیات و موسیقی می آموزیم.

***

دلم نمی خواهد کار کنم. از کار کردن خوشم نمی آید. یکی از دلایلی که مردم بی فرهنگ شده اند این است که باید به همان اندازه کار کرد تا سود بیشتری حاصل شود. به خاطر طبیعت سیستم اقتصادی ما هیچ انرژی باقی نمی ماند.

**

مارکس دنبال این است که چگونه می توان جامعه ای داشت که در آن هر شخصی برای خود اوقات فراغت بیشتری داشته باشد. انسانها نباید صنعتی شوند. مارکس و اسکار وایلد بر این باورند که باید سیستمی که انقدر انرژی ما را می گیرد تغییر دهیم. همه ی سخنان آنها درباره فرهنگ و فراغت است، نه کار کردن. این افراد به نقد اینکه همه چیز توسط ارزش های اقتصادی و عقلانیت تعیین می شود، می شورند.

https://t.me/nellynevesht/4811

هیچ نظری موجود نیست: