نفوذ نوعی رابطه است که با هدف ایجاد تغییر در رفتار دیگری به وسیله ی فرآیند ارتباطی انجام می گیرد، برای مثل هر سخنوری یا یک رئیس قبیله. نفوذ به خودی خود از جنس امر سیاسی نیست.
***
اقتدار حاکمان اغلب از واسطه های اداری استفاده می کند در حالیکه که اقتدار و استیلای پدر خانواده به چنین واسطه هایی نیاز ندارد. قدرت فقط مربوط به سیاست نیست.
***
اطاعت حکومت شوندگان از جایی ممکن است که قدرت، مشروع پنداشته شود.
***
نبود رئیس در نزد اسکیموها به معنی نبود الزام نیست: افکار عمومی امر مجازات علیه خطا نسبت به رسوم را بر دوش دارد نظام های دسته متنوع هستند و معمولا قشربندی بیشتری دارند.
**
تِره تاکید می کند که دولت پیش از استعمار از درون دودمان ها زاده می شود اما خود را علیه آنها می سازد.
***
یزدان سالاری براستیلای نهاد دینی استناد می کند، جامعه دودمانی بر استیلای نهاد خانواده.
**
برای جامعه ای که برای جنگ و به وسیله ی آن به وجود آمده است، افتخار همواره منبعی برای تغذیه است.
***
اگر چه در آسیا حوزه قدرت و مسئولیت فردی از یکدیگر تفکیک شده اند، اما سازمان اجتماعی به شدت از دین متاثر است. مراسم و مناسک سیاسی همچون دین و وطن، شکلی متعالی از قربانی شدن یک انسان به دست خودش را توجیه می کنند: افتخار شهادت یا مردن در میدان نبرد برای دفاع از کشور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر