۱۰.۱۲.۹۸

دیوان معینی کرمانشاهی

به پندار تو جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
نفسم هم طلاست
بر این ارزد که دلم تنهاست؟
***
بی خبر خلق از این سوختن ما بهتر
شعله ی شمع به تاریکی شب ها زیباست
***
هر چه بازار دیانت گرم دنیا سردتر
هر چه زاهد بیشتر دور از خدایی بیشتر
***
هر چه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما
***
خود آینه ای هر چه نمودی آن است
از غیر گواه رد و تایید مخواه

هیچ نظری موجود نیست: