۲۷.۱۱.۹۸

جامعه ی باز و دشمنان آن کارل پوپر

یکی از دلایلی که آدمیان با هم زندگی می کنند نابرابری طبیعی آنها است چون استعدادهایی که طبیعتا یا فطرتا دارند هر یک مکمل دیگری است
***
افلاطون می گوید: بزرگترین و زیباترین چیزها طبیعی هستند و چیزهای بی مقدارتر، مصنوعی
***
افلاطون به سبب اعتقاد افراطی به اصالت جمع به مسائلی که مردم مسائل عدالت می خوانند یعنی سنجش بی طرفانه ی ادعاهای متعارض افراد توجه و علاقه ای ندارد. حتی علاقه ندارد که خواست های فرد را با خواست های دولت سازگار سازد و می گوید  هر مردمی باید رهبری داشته باشند. می گوید: چون ارزش منافع فرد را به حق در سطحی پایین تر قرار می دهم! معیار اخلاق در نظر افلاطون مصلحت دولت است!
***
مورلان در کتاب خانواده ی تیبو: اول باید همه چیز را خورد کرد پیش از آنکه بشود ذره ای خوبی و پاکی وارد دنیا کرد این تمدن لعنتی ما باید بساطش جمع شود.
***
کانت: خدا ما را از شر دوستانمان حفظ کند. از شر دشمنان، خودمان می توانیم سعی کنیم محفوظ بمانیم
***
هگل: افکار عمومی همانقدر که شایسته ی احترام است مستوجب تحقیر نیست هست...پس نخستین شرط کامیابی در هر کار بزرگ، استقلال از افکار عمومی است.
***
بنا به تعالیم یاسپرس فقط هنگامی که با نیستی و نابودی روبرو شوید خواهید توانست وجود را به تجربه دریابید. کسی که بخواهد به معنای ذاتی زندگی کند باید در بحران زندگی کند. کسی که بخواهد طعم زندگی را بچشد باید نه تنها خطر کنند بلکه ببازد و شکست بخورد.
***
ما آزادی کامل نداریم و هرگز نمی توانیم داشته باشیم زیرا زیرا هیچ گاه قادر نخواهیم بود از بند ضرورت سوخت و ساز و از قید زحمت تولید کاملا خلاص شویم. تنها هدفی که وصول آن برای ما میسر است بهکرد شرایط ناشایست و خفت آور کار و برابر ساختن آن و کاستن از جان کندن و مشقت به حدی است که همگی بتوانیم بخشی از زندگی را آزاد بگذرانیم.
***
کسی که می گوید عشق باید فرمان براند نه عقل در را به روی کسانی می گشاید که با کینه ورزی فرماند خواهد راند. سعی برای ایجاد بهشت در این دنیا بدون استثنا به برپا شدن دوزخ منتهی می شود، نابردباری به بار می آورد، به جنگ های مذهبی منجر می شود، برای رهانیدن خلق از گمراهی دستگاه تفتیش عقاید ایجاد می کند و اساسا از بدفهمی کامل تکالیف اخلاقی سرچشمه می گیرد.
چنین کاری به تجاوز به خلوت کسانی منتهی می شود که می خواهیم خوشبختشان کنیم!
***
عشق ورزیدن به عده ای کثیر یا شرکت در رنج هایشان برای هیچ انسانی امکان پذیر نیست چون عاقبت یا به تحلیل رفتن توان ما برای یاری رساندن خواهد انجامید یا شدت و عمق این عواطف را ازمیان خواهد برد. ولی عقل متکی به تخیل ما را قادر به درک این معنا می کند که افراد دور دست نیز که شاید هرگز دیدارشان میسر نشود مانند خود ما هستند و مناسباتشان با یکدیگر مانند روابط ما با نزدیکان و عزیزان خودمان است. هیچ کس نمی تواند نسبت به مفهوم انتزاعی بشریت شور و احساس مستقیمی داشته باشد. بشریت را فقط می توان در قالب افراد معین و مشخص دوست داشت. امکان امادگی برای یاری به نیازمندان زمانی پدید می اید که قوه ی تفکر و تخیل به کار افتد.
***
هیچ چیز در این دنیا نیست که از آن سواستفاده نشده باشد حتی عشق هم گاهی به ابزار آدم کشی مبدل شده است و صلح جویی ممکن است وسیله ی جنگ افروزی قرار گیرد. مسئولیت تمام دشمنی های ملی و جنگ های تعرضی را باید به پای مخالفت با عقل و استدلال نوشت
***
عارف می خواهد امر غیر عقلانی را با دلیل تراشی عقلا توجیه کند و در جای غلط به جستجوی اسرار می رود
***
چرا تاریخ قدرتمداری انتخاب شده است؟ و نه مثلا تاریخ دین یا شعر؟ یکی اینکه قدرت در همگان تاثیر می گذارد و شعر تنها در عده ای قلیل. دلیل دیگر تمایل آدمیان به قدرت پرستی است. قدرت پرستی زاییده ی ترس است. سوم اینکه قدرتمداری سیاسی محور تاریخ قرار داده شده این بوده که مصادر قدرت خواسته اند در مقام بت و معبود قرار بگیرند . امپراطوران و دیکتاتور ها بر کار بسیاری از مورخان نظارت و مراقبت داشته اند. 

هیچ نظری موجود نیست: