۲۸.۵.۹۸

ناخدایی از آهنگی دیگر فریدون گیلانی

شکمباره به هم تنه می زنند
زنباره برای زخمی ها اشک می ریزند
***
 کدام کوه را سالم گذاشته اید
که خورشید از پشتش در آید؟
***
آسمان من از سیم خاردار می روید
و زمین من از جنس میله های سبز بارور شده است
من پشت میله ها به جهان آمده ام
من پشت میله ها بزرگ شده ام
**
پشت میله بازار مغازله بود
آدم ها را ارزان می فروختند
و تاریکی را گران می فروختند
***
من یاد گرفته ام که به اندازه ی پنجره ام نفس بکشم
و چشم هایم را
در پرواز پرنده خلاصه نکنم
***
نمی خواهم به دریایی برسم که زبان آب را نمی فهمد

هیچ نظری موجود نیست: