۲۰.۱۱.۹۶

گورستان چراغان

مرا عزم آن بود که بر شمارم
گورها و آه ها و اشک ها را
شماره اما ناگه به پاسخ برخاست:
در چه کاری؟
مرا خود یارای آن نیست
که برشمارم لحظه های مرگ تو را!
*
من از تو چنان دورم که شادی
من از تو چنان دورم که بهشت
*
چه بی درد است بیابان و
چه درمانده است غربت من!
شیرکوبیکس

هیچ نظری موجود نیست: