۲۸.۱۱.۹۶

حقیقت و زیبایی

شعر توانایی ایجاد لذت است، نه از راه تصور بلکه از راه حسِ واژگانی
*
هنر انجا آغاز می شود که ما از جهان آشنا و معمولی که بدان عادت کرده ایم جدا شویم و به دنیایی نشناخته گام بگذاریم.
*
هنر گریز از زبان آشناست و دست یابی به لذت بیگانگی. شعر هیچ نیست مگر کربرد نامتعارف زبان.
*
جی اچ هاردی گفته است: روال کار ریاضی دان نیز چون نقاش و شاعر آفرینش زیبایی است.
*
سقراط پس از شرح گفتگویش با دیوتیما در مورد زیبایی گفته ی او را نقل می کند: هدف عشق بر خلاف آنچه تو می پنداری خود زیبایی نیست.. بارور ساختن زیبایی است.
*
ارسطو می گوید اگر کسی به شاعر و هنرمند ایراد گیرد که آنچه آورده عاری از حقیقت و خلاف واقع است، به او پاسخ می دهیم که شاعر امور و اشیا را به طوری که باید چنان باشد تصویر و تقلید کرده است. آن سان که باید باشند، و نه چنانکه به راستی هستند.
*
 از ارسطو آموخته ایک که هنر را برتر از واقعیت بدانیم. گفته ی ژان لوک گدار را به یادتان می اورم: واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده است.
*
روح اگر خود را زیبا نکند زیبایی را نخواهد دید.
*
صورت زیبایی، به نظر فلوطین نخست در هنرمند است و بعد در اثر مثل سنگی که به وسیله ی سنگ تراش تراشیده و مجسمه می شود.
*
کانت: زیبا آن است که لذتی کلی و ستقل از مفاهیم بیافریند.
*
زیبایی هنری برتر و ولاتر از زیبایی طبیعی است چرا که زاده ی روح سوبژکتیو یا به زبان ساده تر نتیجه ی کارکرد ذهن آدمی است.
*
هنر به نبوغ هنرمند وابسته است اما نبوغ از هنرمند فراتر می رود و نسبت به او همانقدر ناشناس است که نسبت به هر کس دیگر.
*
آندری تارکوفسکی گفته بود: هنرمند به جای همه ی کسانی حرف می زند که خود قادر به سخن گفتن نیستند.
*
در جنس دوم سیمون دوبووار با قدرت از این نکته بحث کرد که زنان در جریان شکل گیری فرهنگ بشری با رواج مردسالاری و رشد زمینه های عینی و اجتماعی برتری مردان، همواره پیوستِ مردان محسوب شده اند و مرد در واقع سوژه ی این فرهنگ بوده است. زن بنا به ماهیت فطری زن زاده نمی شود بلکه جامعه از او به تدریج یک زن یعنی موجودی فرودست می سازد.
*
هنر از زندگی فاصله می گیرد تا آن را دقیق تر ببیند، از این رو بیانگرعینی تازه ای از عینیت است.
*
لوکاچ: ما خود را در اثر کشف می کنیم.
*
هنر همواره بیانگر فشارهایی است که از سوی نهادها و سنت ها وارد می آید و آن فشارها را در پیکر تضادهای حل ناشدنی آشکار می کند.
*
اسکاروایلد: در این دنیا چیزی به کمک من نمی آید نه اخلاق نه دین نه آدمی نه هیچ چیز، مگر هنر
*
هانسلیک در سده نوزدهم: نقد وجود ندارد تا از همه چیز ستایش کند نقد برای آن است که حقیقت را بگوید.
*
شاعر چون کارکرد زبان را دگرگون می کند شاعر است و نه به این دلیل که تصاویری جدید می آفریند. شگرد هنر همین آشنایی زدایی است، یعنی دشوار کردن ادراک بیان.
بابک احمدی

هیچ نظری موجود نیست: