۱۳.۱۱.۹۶

دو مرد از بروکسل

به جای آنکه زندگی کنیم با پیش بینی بدترین چیزها مانع زندگی کردنمان می شدیم.
*
در داستان هایم به نتیجه اهمیت نمی دهم، من لذت، و نه واقعیت را جستجو می کنم.
*
ما به سکوتی دست یافتیم که هیچ واقعیتی را شرح نمی داد بلکه نزدیکیِ راز را بین ما تقسیم می کرد.
*
در جهانی زندگی می کردم که اراده دیگر جایی برای خودش نداشت.
*
هدف زنده ماندنم از بین رفته بود، فقط یک غریزه کهنه ی حیوانی که نه به اراده متکی بود و نه به روحیه، مرا زنده نگه می داشت، من می خزیدم.
اریک امانوئل اشمیت

هیچ نظری موجود نیست: