۱۴.۹.۹۶

تاریخ بلعمی جلد نخست

نخستین آدم ابلیس بود که شیره انگور را گرفت و آن را شراب کرد.
*
نخستین آدم هابیل بود و بعد قابیل که آتش پرست بودند.
*
 کیومرث ود آن سلیح که بدان حرب کردی برگرفت و روی بدان شخص نهاد چون لختی شده بود برادر را بشناخت پسری به دنباله او همی شد و همی گفت ای پدر این دشمن است کیومرث همی گفت دشمن نیست که برادر من است و به سریانی گفت و سریانی به تازی آمیخته است و حروف هایش به یکدیگر نزدیک است گیومرث گفت: بل اخُ لی. یعنی که برادر من است پس آن شهر را بلخ نام نهادند.
*
گیومرث گفت: به مرد منگرید به قیمت سخن نگرید، و حق از هر جای که باشد به حق دارید
*
هوشگ پادشاهی همه زمین بگرفت و آبادان کرد. نخست کسی که تخته ببرید از درختان و در کرد خانها را او بود و کان های زر و سیم و مس و روی اهنین بیرون آوردو کاریز فرمود کندن و شهر بابل(کوفه) و سوس او بنا کرد و سگان را شکار او آموخت.
*
پس از آن طهمورث پادشاهی جهان گرفت و استر جهان او آورد و خر بر اسب افکندن، تا استر موجود شود و اشتر را بار نهادن و یوز را بار نهادن، و فارسی نخست او نبشت.
*
چون آب کم شد نوح خواست که از سر کوه به زیر آید نخست زاغ را بفرستاد که بر زمین بنشین و بنگر تا آب چند ماندست و زاغ بفت و بر روی زمین مردار یافت آنجا برنشست و همی خورد و پیش نوح نیامد نوح بر وی لعنت کرد و گفت: تو را روزی مردار باد پس نوح کبوتر را بفرستاد و بنشست و پای به آب اندر نهاد و مویش از پای بشد از شوری آب و پایش سرخ بمانده بود، کبوتر باز پیش نوح آمدو گفت آب به زمین برین قدر مانده نوح مر کبوتر را دعا کردو گفت خدای تعالی تو را بدل خلق شیرین کناد./پی نوشت: چنین صفت هایی از زاغ و کبوتر را در میان مردمان این عصر به وضوح می توان دید.
*
و خداوندان اخبار چنین گویند که هرگز کس ندانست که مردم را پون مصیبت رسید جامه سیاه باید کرد، تا کنون که خبرآمد که افراسیاب پسر کیکاوس را سیاوخش را بکشت -سرهنگی بود سیادوش و گویند پسر گودرز بود زی کیکاوس اندرشد با جامه ی سیاه و کبود پس مصیبت گرفتند و جامه ها سیاه کردند و پیش کیکاوس آمدند با آن جامه های سوگوار و رسم مصیبت ها از آن وقت است که بنهادند الله اعلم.

هیچ نظری موجود نیست: