۱.۹.۹۵

فلسفه هیدگر

انسان با کارها شادی ها و رنج ها و نیاز غیر قابل جلوگیری اش برای توجه و علاقه به چیزی در جهان حضور دارد.
*
ممکن است انسان خود را به شی تبدیل کند در این صورت او خود تصمیم نمی گیرد بلکه به عنوان وسیله و آلت در دست دیگری قرار می گیرد و به اراده دیگری عمل می کند.چنین انسانی بی تاریخ است. تنها انسان، انسانی که هستی خاص انسانی دارد، تاریخی و تاریخدار است.
*
مراد از موافقت با دنیا یا موافقت با اعتقاد عامه مردم، همانا فراموش کردن مقام مسئولیت و تصمیم و آزادی انسانی است. غفلت از گرایش های خاص خود انسان، یعنی توافق با غیر و تبعیت از او، از خود بیگانگی است. در این صورت انسان خود را با غیر خود منطبق می سازد و این نوع موجود، ازخود غافل مانده و بنابر حاکمیت غیر و اطاعت از اعتقادات عامه عمل می کند، و در نتیجه از خود بیگانه است.
*
کیفیت فهمیدن انسان ازطرز تصور و کیفیت انتخاب فرضیه ها و طرح های او حاصل می شود.
*
عشق تنها یک رفتار خاص یا یک حالت نفسانی منفک از سایر عوالم نمی باشد. بلکه یک نحوه ی هستی است که کلیه رفتارهای انسان را تحت تاثیر قرار می دهد.
*
مراد از احساسات دنیوی عبارت از آن احساساتی است که دنیا آن احساسات را به ما تحمیل می کند، به عبارت دیگر دنیا به نفع به وجود آمدن بعضی از احساسات عمل می کند، مثلا ظهور پشیمانی و ندامت پس از انجام بعضی کارها و ظهور شادی یا غم پس از دیدار محبوب، که در هر حال به انسان تحمیل می شوند.
*
آزادی، آن آزادی است که آزادی های دیگر ما را بنا می کند.
*

هیچ نظری موجود نیست: