۲۶.۸.۹۵

دفتر یادداشت های روزانه یک نویسنده

عاقل تر از همه آن کسی است که در ماه یک بار خود را دیوانه بداند_ در روزگار ما از این استعداد خبری نیست.
*متعجب نشدن از هیچ چیز خیلی ابلهانه تر از متعجب شدن از هر چیزی است. متعجب نشدن از هیچ چیز خیلی ابلهانه تر از متعجب شدن از هر چیزی است. متعجب نشدن از هیچ چیز تقریبا معادل حرمت نگذاشتن به هیچ چیز است. و "احترام" از یک ابله بر نمی آید.
*
در تمام مدت عمرم من هرگز به یک روحانی، حتی در میان روشنفکرترینشان بر نخورده ام که در شیوه ی سخن گفتنش چیزی نباشد که بر ویژگی پیشه اش اشاره دارد.
*
جسارتا بگویم که مردم لایه های بالای جامعه ی ما که از لحاظ زیباشناخت و ذهنی رشد بیشتری کرده اند از این حیث بسیار هرزه تر از عقب مانده ترین افراد مردم عادی ما هستند.
*
با جدا کردن مساله از سایر چیزها و بررسی نکردن آن در پیوند با کل مساله، که تنها راه دفاع از سرخوردگان نابختیار است، شما نه تنها بر حکم محکومیتشان صحه می گذارید بلکه حتی آنها را از حیطه ی رحم  وشفقت نیز دور می کنید، زیرا صریحا اعلام می کنید که خطاهای آنها صرفا ناشی از خصوصیات نفرت انگیز آن است و همین ها که حتی مرتکب جرمی نشده اند باید که در مردم حس تحقیر و تنفر برانگیزند.
*
ریشه تباهی در اینجاست: در سنت، در توالی اندیشه و افکار، در کشتن هر نوع استقلال فکری در خود که قرنی است ادامه دارد، در اولویت دادن به هر موضوع اروپایی به حساب بی حرمتی نسبت به خود.
*
زیستن به رایگان کار زشتی است، سعادت در خود سعادت نیست بلکه در پی جویی او است.
*
من خیال نمی کنم آنقدر خوب و زیبا باشیم که خود را در مقام "آرمان" بر مردم عرضه کنیم و از آنها بخواهیم که چون ما باشند.
*
جمهوری، طبیعی ترین شکل بیان اندیشه ی بورژوایی است.
*
ما یعنی لایه های درس خوانده ی جامعه بر روی هم مردمی بیگانه ایم، مردمی هستیم انداک و ناچیز، اما در عین حال مردمی هستیم با رسوم و عادات و پیش تصوراتی که طرفه شان می شمارند، و چنان که اکنون معلوم شده این مردم میل به داشتن مذهبیاز ان خویش دارند.
*
مردم هیچ گونه حقیقتی ندارند، حقیقت تنها در فرهنگ است.
*
ما فرهنگ اروپایی را با هرزگی آغازکردیم.
*
کسی که آن همه رافت نسب هب خطاکار ابراز می کند نسبت به کسی که بر او خطا رفته انگار هیچ گونه رحمی ندارد.

جلد اول

هیچ نظری موجود نیست: