۳۰.۷.۹۵

جان شیفته جلد چهارم

شیوه ی دیدن بود که اهمیت داشت! هنگامی که دوست می داشتند، خود همین زشتی ها را دوست می داشتند: محبوب بدان سبب در دیده شان نزدیک تر و بی دفاع تر و دل انگیز تر می نمود.
*
کسی که می خواهد آزاد باشد باید پول داشته باشد و آن کس که پول می خواهد باید آزادی خود را بفروشد.
*
بیرون از عمل جز دروغ چیزی نیست، تنها عمل است که دروغ نمی گوید. مردم را اینجا و انجا باید در عملشان قضاوت کرد.
*
فریب دادن منحصرا دروغ گفتن یا خاموشی گزیدن است.
*
تنها کسانی که عاشق هم اند می توانند به هم کینه داشته باشند.
*
خطاهایی هست که دیگری نمی تواند شما را از آن بر حذر دارد هر کسی باید بهای تجربه ی خود را با دستمایه ی خود بپردازد.
*
یگانه فردگرایی راستین آن است که همواره آماده ی خطر کردن است، آن است که از خود مایه می گذارد، آن که اگر لازم باشد در جنگ می بازد.
*
صلح و جنگ در دست کسانی است که سر نخ کیسه ی پول را بدست دارند.
*
سازندگان صلح، هدفشان صلح نیست. پول است. پول امروز صلح را می خواهد فردا جنگ را. صلحی وجود ندارد.
*
مردم را شرایط و احوال بیش از اراده شان به گناه می کشاند.
*
عشق با یک زخم آغاز می شود.انسان تنها پس از دانا نبودن دانایی را یاد می گیرد.
*
هر زندگی که در جنبش و تکاپو است ازروی قربانیان است که گام بر می دارد. هیچ جامعه ی به راستی تازه ای بنا نمی شود، مگر بر ویرانه های آن که پیش از آن بوده است.و این ویرانه ها سنگ نیستند، پیکرهایی هستند که خون در آن روان است.
*
در هر روزگاری، کسانی که بیش از همه با توده ی مردم به حقارت رفتار کرده و با آنان سخت تر از همه بوده اند همان کسانی بوده اند که از میان مردم برخاسته به برکت نرم استخوانی و نیروی پنجه هاشان بالا آمده اند.
*
آنچه موثر می افتد گفتار نیست. تنها سر مشق عمل است. فداکاری است.
*
افتخاری که بر سنگ نقش گردد در خور مرگ است. او زندگی لازم داشت، آن زندگی که شخص از پی خود به جا می گذارد.
*
فرصت برای بیشتر کسانی که انتظار آن را دارند، دست نمی دهد: زیرا آنان به صورتی غیر فعال منتظر می مانند.
*
من جنگ را می بینم، همه جا جنگ هایی که تدارک می شود یا که درگیر است، آن هم زیر سرپوش آن مسخرگی شوم ژنو: جامعه ی ملل.من در پس شوخی شرم آور خلع سلاح، افزایش غول آسای بودجه های جنگی را می بینم.
*
هر چه زحمت کشیده ام، هر چه دوست داشته ام بس است.
*
رنج بردن آموختن است.
*
تنها آن چیزی را می توان دوست داشت که هست.
*
بدبخت تنها کسانی هستند که نیروشان با ایمان برابر نیست.در این حال، ایمان ناتوان است.
*
نیمی ازلذتی که میتوان از زندگی برد در خطرهاست.
*
مُردن وقتی است که باید انتظار کشید.
*
اگر میل داری اگر به دلت می نشیند ایمان داشته باش! و شک هم بکن، بد نمی بینی...اگرهم آن بالا کسی باشد، شک تو چه زیانی می تواند به او برساند؟ او آن اندازه زیرکی دارد که بفهمد.
*
دوست داشتن کس همیشه به معنای خواستن خیر و خوبی او نیست، بلکه خواستن آن خوبی است که ما خود می خواهیم!
*
درمان هایی است که مطمئن تر از خود ِ درد می کُشد.
*
خطر آن است که شخص بارها به سبب وفاداری به خاطره های خود راه گم کند.
*
کاری که جرات کردنش را به خودمان می دهیم، جرات گفتنش را هم باید به خودمان بدهیم.
*























هیچ نظری موجود نیست: